(اردو، چاپى)
سيد رضا على رياض بنارسى.
علمى الكترك مشين، بنارس.
139 ص.
بر صغير كى اماميه مصنفين كى مطبوعه تصانيف اور تراجم: شماره 1938.
اين كتاب دربارهى زندگانى حضرت زهرا عليهاالسلام است و عنوان آن در فارسى به معناى »دختر آخرين پيامبر يعنى شهبانوى ا
(اردو، چاپى)
سعيد الرحمان.
آرت پريس، لاهور، 1989 م.
84 ص.
بر صغير كى اماميه مصنفين كى مطبوعه تصانيف اور تراجم: شماره 1937.
عنوان اين كتاب به فارسى به معناى »تنها دختر آخرين پيامبر صلى الله عليه و آله« است. سلام« است.
(عربى، خطى)
سيد هاشم ناجى موسوى جزائرى.
كتاب جزاء اعداء الصديقة الشهيدة فاطمة الزهراء عليهاالسلام فى دار الدنيا، للمؤلف: ص 9.
در اين كتاب آثار و بركات فاطمه زهرا عليهاالسلام را آورده است.
(عربى، چاپى)
مؤلف: عليرضا رجالى.
ترجمه: زهرا موسوى.
دار الرسول الاكرم صلى الله عليه و آله، بيروت، 1420 ق، 1999 م.
رقعى، 86 ص.
ترجمهى عربى كتاب آثار و اسرار تسبيح حضرت زهرا عليهاالسلام است.
(فارسى، چاپى)
فهرستوارهى كتابهاى فارسى: ج 1 ص 267، 341 از بمبئى، رهانسك 218.
اين كتاب به نام »قصهى بىبىجان« داستان را در تاريخ 1117 قمرى با نظم و نثر آورده است.
عنوان ديگر اين كتاب »داستان بىبىجان« است.
(فارسى، چاپى)
عليرضا رجالى تهرانى.
انتشارات نبوغ، قم، 1377 ش.
رقعى، 136 ص.
اين كتاب پس از مقدمه دو فصل است:
فصل اول: مصائب و حالات حضرت و به مناسب آن گريزى به كربلا.
فصل دوم: اشعارى در مصائب حضرت از 15 شاعر نامى.
(فارسى، چاپى)
سيد محمد حسين سجاد اصفهانى.
انتشارات خرم، قم، 1376 ش.
وزيرى، 200 ص.
در اين كتاب پس از مقدمه سه بخش آمده است:
بخش اول: شخصيت حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام.
بخش دوم: رفتار امت با فاطمه عليهاالسلام بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله.
بخش سوم: مصيبتهائى كه به فاطمه عليهاالسلام وارد شد.
در پايان كتاب سرگذشت گذراى اسلام را آورده و مطالب كتاب را از منابع و مآخذ عامه استخراج نموده است.
(اسپانيايى، چاپى)
اماحمد.
مؤسسة التوحيد، تهران، 1413 ق، 1992 م.
جيبى، 39 ص.
اين كتاب در هفت عنوان دربارهى حضرت زهرا عليهاالسلام مطالبى دارد. عنوان لاتين كتاب به معناى »تاريخ مختصر زندگانى حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام« چنين است:
APERCU HISTORIQUE DE LAVIE FATIMA AZ-ZAHRA
(فارسى، چاپى).
حسين اسرافيلى و رضا اسماعيلى.
موسسهى فرهنگى شجرهى طوبى فاطمه زهرا عليهاالسلام، تهران، 1377 ش.
رقعى.
در اين كتاب اشعارى در مدح و مرثيهى حضرت زهرا عليهاالسلام انتخاب شده است.
(فارسى، چاپى)
جعفر رسولزاده.
چاپ اول: شهيد، قم، 1373 ش.
چاپ دوم: مؤلف، قم، 1377 ش.
جيبى، 16 ص.
در اين كتاب اشعارى دربارهى حضرت زهرا عليهاالسلام به ضميمهى زيارتنامه چاپ شده است. عنوان ديگر آن »سوگنامهى شهادت حضرت فاطمه عليهاالسلام« است
محمود شاهرخى، مشفق كاشانى.
انتشارات اسوه، قم.
وزيرى، 567 ص.
(فارسى، چاپى)
مجموعه اشعار از شعراى مختلف دربارهى حضرت زهرا عليهاالسلام كه توسط گردآورندگان تدوين شدهاست.
محمدرضا ربان? خراسان?
نشر جانان ، تهران ، 1376 ش
وزيرى ، 512 ص
فارس? ، چاپ?
(فارسى، خطى)
محمود خانآبادى.
اين كتاب شامل اين مطالب است: مختصرى از زندگى حضرت زهرا عليهاالسلام، فاطمه عليهاالسلام در فتح مكه، در مراسم حجة الوداع، گريه و خندهى فاطمه عليهاالسلام هنگام شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله، غوغاى سقيفه، يارىطلبى اميرالمؤمنين و فاطمه عليهماالسلام، نقشهى حمله به خانهى حضرت، آتش زدن درب خانه، مجروح شدن زهرا عليهاالسلام به دست عمر و دفاع على عليهالسلام، مجروح شدن حضرت به دست قنفذ، چگونگى بيعت گرفتن از على عليهالسلام از ديدگاه ابن ابىالحديد، تصميم فاطمه عليهاالسلام به نفرين، ماجراى فدك، اوقاف حضرت زهرا عليهاالسلام، فدك كجاست؟ اثبات فدك براى حضرت زهرا عليهاالسلام، خبر مظلوميت زهرا عليهاالسلام، ماجراى سياسى فدك، فرياد و دادخواهى، فدك ميراث پيامبر صلى الله عليه و آله، غصب فدك، گفتار مستدل على عليهالسلام به ابوبكر، طرح توطئهى قتل على عليهالسلام، سه عامل موفقيت، بيت الاحزان، بيمارى و عيادت زهرا عليهالسلام، تابوت، وصاياى حضرت زهرا عليهاالسلام، وصيت نوشته شده، لحظههاى غمانگيز شهادت زهرا عليهاالسلام، مردم در سوگ فاطمه عليهاالسلام، تجهيز و نماز بر فاطمه عليهاالسلام، وداع، تاريخ شهادت، نبش قبر، امايمن بعد از شهادت فاطمه عليهاالسلام، وقايع بعد از شهادت، فلسفهى وصيت سياسى، گوشهاى از فضايل فاطمه عليهاالسلام.
(فارسى، چاپى)
حسين عمادزاده اصفهانى (1410 ق).
هيئت فاطمة الزهراء عليهاالسلام، تهران، 1373 ش.
جيبى، 24 ص.
نوشتهاى در تعيين محل دفن حضرت زهرا عليهاالسلام است كه جزئى از كتاب آقاى عمادزاده بوده و توسط هيئت مذكور مستقلا چاپ شده است.
آشنائى با زندگانى حضرت فاطمه عليهاالسلام بوى بهشت (فارسى، چاپى)
آشنائى با زندگى چهارده معصوم عليهمالسلام، ج 3 نگاهى بر زندگى فاطمه عليهاالسلام (فارسى، چاپى)
(فارسى، چاپى)
موسى خسروى.
دفتر تبليغات اسلامى، قم، 1373 ش.
جلد دوم: نشر الف، مشهد، 1377 ش.
وزيرى، ج 1، 439 ص.
اين كتاب در دو جلد و به صورت پنجاه درس تدوين شده و پس از ذكر فضائل حضرت زهرا عليهاالسلام روش صحيح زندگى را با استفاده از زندگانى آنحضرت بيان كرده است.
در جلد اول پس از مقدمه 22 درس با عناوين زير آمده است: خلقت نورى فاطمه عليهاالسلام. خلقت جسم فاطمه عليهاالسلام. نامگذارى فاطمه عليهاالسلام. بذر توحيد و نبوت و ولايت. مريم عذرا يا فاطمه عليهاالسلام. چه كسى به زهرا عليهاالسلام مىرسد حتى پيامبران؟ رضاى خدا در رضاى فاطمه عليهاالسلام. ليلةالقدر چيست و كيست؟ كوثر عنايت خدا است. توسل براى حاجات. تربيت در خانواده. انتخاب همسر و مسئلهى ازدواج. مهر و جهيزيه. آداب زفاف. آداب رضاع. تربيت فرزند. ارزش دختر و اهميت حقوق پدر و مادر. زنان شايسته. اطاعت خدا و شوهر. عشق شوهر و مسائل عمومى مربوط به بانوان. عبادت و بندگى از صفات شايستهى زنان. محبت و علاقه متقابل زن و شوهر و حدود آن. جلد دوم 14 درس است، و از درس بيست و سوم مطالب زير آمده است: درس كمك و همكارى زن و مرد در مسائل معنوى، همكارى در مسائل اقتصادى، بيرون رفتن زن از خانه، حجاب و اهميت آن، دعا و آداب آن، صبر و بردبارى در زندگى، انفاق و ايثار، زهد و پارسايى، علم و دانش، تولى و تبرى، خبر محمود بن لبيد در امامت اميرالمؤمنين عليهالسلام، و عيادت زنان مهاجر و انصار، عيادت امسلمه، متن خطبه استرداد فدك و ترجمهى خطبهى فدكيه و سند خطبه و فلسفهى احكام در متن خطبه، زندگى عرب جاهلى، رشادتهاى اميرالمؤمنين عليهالسلام در جنگها، فرار سردمداران سقيفه در جنگها، انحراف و ارتداد مسلمين بعد از رحلت، بعد از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله بر اهل بيت عليهمالسلام چه گذشت؟ انصار بعد از رحلت، جواب ابىبكر در مورد خطبه، جغرافياى فدك و كيفيت فتح آن، واگذارى به فاطمه عليهاالسلام، توضيحى از حقوق غصب شده، توضيحى تاريخى در ارتباط با فدك در طول زمانها، فرزندان حضرت زهرا عليهاالسلام، شفاعت و اهميت آن، تاريخچهى نفاق. در پايان وصاياى رسول اكرم صلى الله عليه و آله هنگام رحلت آمده است.
(اردو، چاپى)
عبدالكريم مشتاق.
رحمتالله بك ايجنسى، بمبئى.
اين كتاب دربارهى واقعهى سوزانيدن درب خانهى فاطمه عليهاالسلام است كه از كتب معتبر عامه مانند شبلى و عبدالعزيز دهلوى اخذ شده و مباحث قابل توجهى دربر دارد. عنوان اين كتاب به فارسى به معناى »آتش بر خانهى بتول« است.
40 روز: مرحوم ابن شهرآشوب در كتاب مناقب پس از آنكه يكى دو قول در اين باره نقل كرده مىگويد: برخى گفتهاند: وفات فاطمه چهل روز پس از رحلت رسول خدا (ص) اتفاق افتاد و اين قول صحيحتر از اقوال ديگر است، و روى همين حساب مىگويد: فاطمه (ع) در شب يكشنبه سيزدهم ربيعالاخر از دنيا رفت (1)، و مرحوم اربلى هم در كشفالغمه چنين قولى نقل كرده (2) چنانكه مجلسى (ره) نيز از برخى كتابها آن را حكايت نموده است (3) نگارنده گويد: در برخى از روايات آمده كه مدت بيمارى فاطمه (عليهاالسلام) چهل روز طول كشيد مانند روايت روضةالواعظين (4) و روايتى كه مجلسى (ره) از برخى كتابهاى مناقب نقل كرده (5) بنابراين ممكن است منظور از چهل روز كه در پارهاى از نقلها آمده همين مدت بيمارى فاطمه (عليهاالسلام) بوده كه به دست راويان با مدت زندگانى آن حضرت پس از رسول خدا (ص) اشتباه شده باشد، واللَّه اعلم.
72 روز: ابن شهرآشوب اين قول را در مناقب نقل كرده. (6)
75 روز: اين قول نيز در مناقب ذكر شده و مرحوم كلينى (ره) نيز در كافى روايتى از امام صادق (ع) در اين باره روايت كرده (7)و از عيون المعجزات سيد مرتضى (ره) نيز نقل شده است (8)و قول مشهور نيز ميان محدثين و عموم شيعيان همين قول است.
3 ماه: اين قول را مرحوم على بن عيسى اربلى در كتاب كشفالغمه از كتاب الذرية الطاهرة دولابى نقل كرده. (9)
95 روز: مرحوم اربلى قول 95 روز را از امام باقر (ع) روايت كرده (10)، و مجلسى (ره) نيز از كتاب اقبال الاعمال نقل كرده كه جماعتى از اصحاب فرمودهاند: وفات فاطمه (عليهاالسلام) در روز سوم جمادىالثانية واقع شد (11)، و روى قول مشهور در رحلت رسول خدا (ص) كه روز بيست و هشتم ماه صفر بوده فاصلهى آنها همان 95 روز مىشود.
6 ماه: اين قول را بيشتر اهل سنت اختيار كرده و عموماً وفات فاطمه (ع) را در سوم ماه رمضان مىدانند كه براى اطلاع بيشتر مىتوانيد به كتاب احقاقالحق مراجعه نماييد. (12) اقوال ديگر هم در اين باره هست مانند هفتاد روز و 100 روز و 8 ماه كه مشهور همين اقوالى بود كه ذكر شده، و ابوالفرج در كتاب مقاتل الطالبيين گويد:
وفات حضرت فاطمه (عليهاالسلام) چندى پس از رحلت رسول خدا (ص) اتفاق افتاد كه دربارهى مدت آن اختلاف شده است و آنها كه بيش از ديگران گفتهاند: شش ماه، و آنها كه كمتر گفتهاند: 40 روز، ولى صحيح همانست كه از امام باقر (ع) روايت شده كه فرمود: وفادت آن حضرت سه ماه پس از رحلت رسول خدا (ص) بوده است.
نگارنده گويد: اساتيد بزرگوار مادام بفائهم همين سه ماه و نود و پنج روز را عموماً روز وفات دانستهاند و شواهدى هم براى آن ذكر مىكردند، واللَّه اعلم.
پاورقي
1ـ مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 375.
2ـ كشفالغمه، ج 2، ص 126.
3ـ بحارالانوار، چ 43، ص 215.
4ـ بحارالانوار، چ 43، ص 191 و 178.
5ـ بحارالانوار، چ 43، ص 191 و 178.
6ـ مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 375.
7ـ اصول كافى، ج 1، ص 241.
8ـ بحارالانوار، ج 43، ص 212.
9ـ كشفالغمه، ج 2، ص 128.
10ـ كشفالغمه، ج 2، ص 128
11ـ بحارالانوار، ج 43، ص 196
12ـ ج 10، ص 455.
بدين منظور خالد بن وليد را نامزد اين جنايت هولناك نمودند و قضيه را با وى در ميان گذاشته. او نيز اعلان آمادگى كرد و قرار بر اين شد كه چون ابوبكر سلام نماز را گفت، بلافاصله اين ترور صورت گيرد.
اسماء بنت عميس، كه در اين تاريخ همسر ابوبكر بود، از پشتپرده اين توطئه را فهميد و جريان را از طريق كنيزش به اطلاع اميرالمؤمنين رسانيد، او بدون نگرانى در مسجد حاضر شد و ملاحظه كرد خالد با شمشير و آمادگى كامل در كنار او نشست.
از سوى ديگر ابوبكر عواقب اين كار را سنجيد و نگران عكسالعمل مردم و خطر آتى آن گرديد، لذا تشهد نماز را چندين بار تكرار كرد و سلام نگفت: سرانجام قبل از خواندن سلام نماز خطاب به خالد گفت: «يا خالد لاتفعل ما امرتك; آنچه را دستور دادهام انجام نده» سپس سلام نماز را گفته و از نماز فارغ شد...
على عليهالسلام در اين هنگام به خالد حمله كرد و شمشير او را از دستش گرفت و وى را به زمين كوبيده روى سينهاش نشست و خواست او را بكشد. مردمى كه حاضر بودند جلو آمدند تا خالد را نجات دهد ولى مقدور نشد...
سرانجام ابنعباس او را به قبر پيامبر سوگند داد. با اين قسم على عليهالسلام خالد را رها كرد... (1)
پاورقي
1ـ ابن ابىالحديد، ج 17، ص 222- بحار ج 28، ص 305 و ج 47، ص 356- جلاءالعيون، ج 1، ص 200- اسرار آلمحمد، ص 102 - احتجاج طبرسى چاپ نجف، ج 1، ص 117.
شيعه امروز مىتواند از اهل سنت بپرسد، چرا زهرا سلاماللَّهعليه وصيت كرد خلفا در تشييع جنازهاش حاضر شوند؟ و چرا وصيت كرد تا قبرش پنهان بماند؟
آرى او نمىخواست تا دشمنانش كه دشمنان خدا و رسولند بر سر مزارش اقامهى عزا كرده و بدين وسيله عوامفريبى كنند. آن قدر اين امر بر خلفا سنگين بود و از عواقبش بيم داشتند كه تصميم گرفتند نبش قبر كنند تا قبر زهرا را پيدا كنند و بر جنازهاش نماز گزارند. كه از هيبت و تهديد على عليهالسلام ترسيدند و از بيم فتنهاى بزرگتر پا عقب كشيدند.
زهرا سلاماللَّهعليه مىخواست با طرح سؤال در اذهان مردم، كه چرا تنها يادگار رسول قبرش را پنهان نموده، آنان را به فكر وادارد، تا خود به دنبال جواب رفته و مسببين اصلى را بيابند. همين است كه مىبينم برخى، برخى ديگر را ملامت مىكردند كه تنها دختر پيامبر مرد و هيچكدام از آنان اجازه حضور در دفن و نماز نداد، و قبرش را هم پنهان نمود.
او مىانديشيد شايد با غوغايى كه به سبب شهادتش در مدينه ايجاد مىشود، با اين اقدام بىسابقه و آگاهانهى مردم را عليه خلفا به حركتى وادارد و يا لااقل، سندى هميشگى بر محكوميت خلفا، از خود به يادگار بگذارد. از اينرو حتى ائمه بعدى نيز قبر او را آشكار نساختند.
در مورد محل دفن حضرت فاطمه زهرا در كتابهاى مختلف مطالب گوناگون نوشتهاند بعضى معتقدند كه در جوار قبر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مدفون شده است و دليلشان اين حديث شريف است كه رسول خدا (ص) فرموده است:
ان بين قبرى، و منبرى روضة من رياض الجنة. همانا بين قبر و منبر من باغى از باغهاى بهشت است كه اشاره به محل دفن حضرت زهرا سلاماللَّهعليها است مرحوم علامه مجلسى در بحار معتقد است كه اميرالمؤمنين در نيمه شب جسد فاطمه را برداشت با دو فرزندش حسن و حسين و شش نفر از اصحاب به طرف قبر پيغمبر (ص) رفتند. بعضى هم معتقدند كه در قبرستان بقيع به خاك سپرده شده است. (1)
و بعيد نيست كه آن امام مظلوم عليهالسلام صورت چهل قبر را در بقيع ترتيب داده باشد تا كسى از قبر واقعى حضرت زهرا عليهاالسلام مطلع نشود و وصيت آن سيده مظلومه نيز عمل شود.
جريان غمانگيز نبش قبر حضرت زهرا سلاماللَّهعليه
صبح آن شبى كه حضرت زهرا عليهاالسلام غريبانه به خاك سپرده شد به نقل سپهر در ناسخ ابوبكر و عمر و گروهى از مهاجر و انصار بر در سراى على عليهالسلام گرد آمدند تا به قول خودشان در تشيع جنازه حضرت زهرا عليهاالسلام شركت كنند مقداد بن اسود به آنها گفت: فاطمه را ديشب به خاك سپردهاند! عمر به ابوبكر گفت: الم اقل لك انهم سيفعلون به تو نگفتم كه اينها چنين خواهند كرد؟ و به دنبالش گفت: لا تتركون يا بنىهاشم حسدكم القديم لنا ابدا.
اى بنىهاشم اين حسادت ديرينه شما را در مورد ما هيچگاه ترك نمىكنيد... واللَّه لقد هممت ان انبشها فاصلى عليها. به خدا سوگند هر آينه او را از قبر بيرون آورده و بر وى نماز خواهيم خواند! فقال على عليهالسلام واللَّه لو رمت ذاك يابن صهاك لا رجعت اليك يمينك لئن سللت سيفى لا اغمدته دون ازهاق نفسك. (2)
پس على عليهالسلام فرمود:
اى پسر صهاك به خدا قسم اگر چنين قصدى كنى دست راست تو به تو بازنگردد يعنى دستت را قطع خواهم كرد چه اگر شمشير از نيام برآورم تا خون تو نريزم در غلاف قرار نمىدهم و در بعضى از روايات آمده على عليهالسلام او را گرفت و سخت بر زمين كوبيد و فرمود: اى پسر كنيزك سياه خلافت كه حق من بود از من گرفتيد و من به خاطر اين كه مردم از دين خدا برنگردند از حق خود گذشتم فوالذى نفس على بيده لئن رمت و اصحابك بشىء من ذلك لاسقين الارض من دمائكم. به خدايى كه جان على در دست او است اگر تو و اصحابت قصد قبر فاطمه كنيد زمين را از خون شما سيراب مىكنم. ابوبكر و ديگران واسطه شدند كه چنين كارى نخواهند كرد تا عمر را رها ساخت. (3)
پس اگر محل دفن حضرت زهرا عليهاالسلام را در قبرستان بقيع دانستهاند به خاطر اين بود كه ذهن مخالفين را مشغول نموده و از اين طريق قبر آن بانوى عصمت و طهارت براى هميشه مصون بماند و كسى نداند كه آن بانوى پهلو شكسته در كجا مدفون گرديده است.
پاورقي
1ـ ناسخ ج 1/ 235- 233
2ـ ناسخ، ج 1/ 235
3ـ ناسخ، ج 1/ 235
گاهى حسين كوچك را مىگرفت و زير گلويش را مىبوسيد و براى مصيباتش اشك مىريخت. گاهى حسن را به سينه مىچسبانيد و بر لبهاى معصومش بوسه مىزد. گاهى گرفتاريهاى آينده و حوادث طاقتفرساى زينب و امكلثوم را به ياد مىآورد و براى آنان مىگريست.
آرى امثال اين افكار ناراحت كننده بود كه زهراى عزيز را رنج مىداد و روز بروز رنجورتر و ضعيفتر مىشد.
در روايت وارد شده كه فاطمه (عليهاالسلام) در هنگام وفات گريه مىكرد، على (عليهالسلام) فرمود: چرا گريه مىكنى؟ پاسخ داد: براى گرفتارىهاى آيندهى تو گريه مىكنم. فرمود: گريه نكن، به خدا سوگند اينگونه امور در نزد من مهم نيست.(1)
پاورقي
1ـ بحارالانوار ج 43 ص 218.
پاورقي
1ـ بلادى البحرانى، «وفاه فاطمة الزهراء»/ 78.
«طبيعت بشر بر حب ذات و علاقه به ادامهى حيات خويش نهاده شده است. عموما بشر از مرگ گريزاتن و عاشق و علاقمند حيات و زندگى خويش است. انبياى الهى هم با آن همه عظمت و جلالت قدر و فضيلت، باز از اين قاعده مستثنى نيستند، و در اين علاقه با عموم مردم شريك و يكساناند. داستان حضرت آدم (ع) با آن همه طول عمر و مدت زندگىاش باز هم آرزوى حيات و ادامهى زندگى را داشت و هميشه از خداوند متعال آرزوى عمر طولانى و زندگى بيشتر مىكرد، خود گواهى بر اين حقيقت است.
حضرت نوح (ع) كه از لحاظ سن و سال در حدى بود كه به تصريح قرآن مجيد، تنها 950 سال در ميان قوم خود به دعوت مردم و تبليغ راه حق و توحيد مشغول بود، وقتى اجلش فرارسيد هنوز از زندگى سير نبود. زيرا چون در لحظات آخر از او پرسيدند كه دنيا را چگونه يافتى؟ پاسخ داد: «دنيا را خانهاى ديدم داراى دو در، كه از يك در به اندرون آيند و از در ديگر بيرون روند» و مفهوم اين جمله، شدت علاقه به حيات و دشوارى جدايى از دنيا را در نظر آن پيغمبر كهنسال و منادى توحيد نشان مىدهد.
و يا حضرت ابراهيم (ع) از حقتعالى خواسته بود كه تا او خودش آرزوى مرگ نكرده است، او را از دنيا نبرد.
و يا حضرت موسى (ع) در مفارقت از دنيا و به هنگام فرارسيدن آخرين لحظات عمر، با ملكالموت محاجه و گفتگو داشت و دل از دنيا نمىبريد.
آرى اينها، فقط شمهاى از احوال انبياى عظام بود كه با وجود علو درجه و رفعت شأن و عظمت مقام، باز از دنيا سير نمىشدند و به ترك حيات و قطع زندگى رغبت نداشتند...
ولى فاطمهى زهرا (ع) با آن سن و سال اندك و در عنفوان جوانى، چنان با شور و شوق در انتظار مفارقت از دنيا و ترك حيات بود كه دريافت خبر رحلت خويش از پدرش را جشن و سرور تلقى مىكرد، و بسيار خوشحال و شادمان بود كه زودتر بر پدر بزرگوارش نزول خواهند كرد. و اين امر، يكى از اسرار عظمت روحى و معنوى اهلبيت (ع) است كه در آنان به وديعت نهاده شده، و امرى است كه تنها به آنان اختصاص دارد». (1)همين معنى را فاطمه (ع) خود نيز ضمن همان خطبهى شورانگيزى كه در مسجد مدينه و در حضور جمع كثيرى از مردم ايراد كرد، بيان فرموده است. بدينصورت كه حضرتش در آن گفتار كوبنده و پرشور، پيرامون رحلت پدر بزرگوار خود مىگويد:
«خداوند او را با رحمت و رأفت خويش به سوى جوار خود قبض روح فرمود، و از مشقت و رنج و درد اين دنياو تحمل وزر و بال آن آسوده ساخت و مشمول رضوان و خشنودى خود نمود».(2)
اين جملات عميق، خود مىتواند بازگوكنندهى ديدگاه كلى و عمومى زهرا (ع) نسبت به مرگ و انتقال از اين جهان باشد. در واقع اين سخنان پرمعنى، نگرش و جهانبينى زهراى اطهر (ع) را ترسيم مىكند و نشان مىدهد كه در نظر او، رخت بربستن از اين جهان و شتافتن به سوى باقى، عالىترين راه رهايى از مشقات دنيا و رسيدن به جوار رحمت و رأفت حق است. لذا كسى كه چنين ديدگاهى نسبت به مرگ دارد، طبيعى است كه در مورد مرگ خود نيز از همين ديدگاه به مسأله مىنگرد. آنچه از بيان زهرا (ع) در مورد رحلت پدر بزرگوارش استفاده مىشود، در حقيقت تأييدى استوار، بر همان عامل روحى و معنوى در نهاد اوست كه باعث مىشود تا از شنيدن خبر رحلت خود نيز شادمان گردد.
در روايت وارد است هنگامى كه فاطمه زهرا عليهاالسلام با تمام توان در دفاع از ولايت اميرالمؤمنين و حكومت اسلامى برآمد در اين مسير به مصيبتها و ناگواريهاى گوناگون گرفتار شد. پس از آنكه اميرالمؤمنين عليهالسلام را از حكومت كنار ديد و حادثهى غدير را فراموش شدهى امت وقت ديد و آن هنگام كه فدك و حقوق اقتصادى خود را در دستان نامردان نااهل ديد و در دفاع از حقوق خود نااميد گشت و پس از آنكه حريم و حرمت اهلبيت را توسط هتاكان منافق محل امنى نيافت، و آنگاه كه حتى مردم را از صداى گريههاى خود دلتنگ ديد دست به دعا برداشت و آرزوى ملاقات با خدا و رسول خدا را نمود. در كتاب نهجالحياة آمده است: دربارهى شكوهها و غمهاى جانكاه حضرت زهرا عليهاالسلام پيامبر گرامى اسلام به اصحاب خويش خبر داده و فرمود:
"دخترم آنچنان در امواج بلاها و مصيبتها، غمناك و نگران مىشود كه دست به دعا برداشته، از خدا آرزوى مرگ و شهادت كند، مىگويد:"
يا رب انى قد سئمت الحياة و تبرمت باهل الدنيا فالحقنى بأبى الهى عجل وفاتى سريعا.
(پروردگارا! از زندگى خسته و روى گردان شدهام و از دنيازدگان، بلاها و مصيبتهاى ناگوار ديدهام، خدايا مرا به پدرم رسول خدا متصل گردان و مرگ مرا زود برسان.) (3)
پاورقي
1ـ كشفالغمه، ج 2، ص 82.
2ـ «قبضه اللَّه قبضة رأفة و اختيار رغبة بمحمد عن تعب هذه الدار موضوعا عنه اعباء الأوزار محفوفا بالملائكة الأبرار و رضوان الرب الغفار و جوار الملك الجبار».
3ـ نهجالحياة/ ح 118/ ص 204
بار ديگر خواب مىبيند ملائكه بسيارى به زمين فرود مىآيند و دو فرشته جليلالقدر پيشاپيش آنها است كه او را به آسمانها بردند و قصرهاى عاليه بهشتى را به او نشان دادند و باغها و بستانهاى فردوس اعلا را به او نمودند... مىپرسد كه اين كاخهاى عالى از آن كيست؟
مىگويند: اينجا فردوس اعلا است كه آخرين درجه بهشت است و اين همان نهر كوثر است كه متعلق به شما است. آن رسيده بزرگوار مىپرسد: اين ابى؟ پدرم كجا است؟ گفتند: هماكنون وارد مىشود و همان لحظه مىفرمايد كه پدرم وارد شد و مرا در آغوش گرفت و پريشانى مرا بوسيد و فرمود: فرزند دلبندم ديدى آنچه خدا وعده فرموده بود؟ اين همان وعده الهى است اين كاخ منزل تو و شوهرت و فرزندان شما است و اين جايگاه متعلق به دوستان شما است از خواب بيدار شد و رؤياى شيرين خود را به حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام نقل كرد، مولاى متقيان عليهالسلام دانست كه به زودى همسرش از دستش خواهد رفت و به بهشت اعلا منتقل خواهد شد. پس از ديدن اين خواب بود كه مكرر اين دعا را مىخواند:
يا حى يا قيوم برحمتك استغيث فاغثنى اللهم زحزحنى عن النار و ادخلنى الجنة والحقنى بابى محمد صلى الله عليه و آله. (2)
اى خداوند زنده و پاينده به رحمت تو پناه مىبرم پس به فريادم برس بار خدايا مرا از آتش جهنم دور گردان و به بهشت وارد كن و مرا به پدرم حضرت محمد صلى الله عليه و آله ملحق گردان. وقتى در همان حال حضرت على عليهالسلام به بالينش آمد و به وى فرمود عافاك الله و ابقاك. اى دختر پيامبر خداوند تعالى تو را به سلامت و باقى نگه دارد. گفت يا اباالحسن به زودى پدرم را ملاقات نموده و به او ملحق مىشوم.
پاورقي
1ـ الصديقة للعلامة المقرم/ 105
2ـ دلايل الامامه طبرى 46
آنگاه يكايك بانوان را سلام داده به نامشان خواند. آنها هم با رويى گشاده مولود فرخنده را مورد ملاطفت قرار دادند. حوريان بشارت تولد او را به آسمانها بردند. در آسمان از يمن قدوم او نورى پديدار آمد و ساطع گرديد كه تا آن زمان سماواتيان چنين نورى را رؤيت ننموده بودند. بانوان خديجه را شادباش گفته از ميمنت و مباركى و طهارت نسلش سخنها گفتند. خديجه با سرورى زايدالوصف كودك را در آغوش كشيد و با دنيايى اميد و آرزو پستان در دهان او گذارد.
پاورقي
لم يوجد هامشاَ.
خداوند تبارك و تعالى بر تو و فرزند نورسيدهات درود مىفرستد.
رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم با شنيدن خبر تولد فاطمه عليهاالسلام در مقابل پروردگار سر به سجدهى شكر گذارد؛ و خداى عزوجل را بر عطاى اين نعمت مبارك و ميمون سپاس گفت. پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم بسيار شادمان و خرسند بود. زيرا كه پيش از اين خداوند در سورهى كوثر بشارت آمدن او را به وى داده بود. و نيز از فرشتهى وحى شنيده بود كه: «أنها نسلة الطاهرة الميمونة و ان اللَّه تبارك و تعالى سيجعل نسلك منها و سيجعل من نسلها ائمة و يجعلهم خلفاءه فى ارضه بعد انقضاء وحيه.»
إنّ ركعة المغرب أضيفت لأجل ميلاد فاطمة عليهاالسلام
317/ 1- العطّار، عن أبيه، عن أبيمحمّد العلوي الدينوري بإسناده- رفع الحديث- إلى الصادق عليهالسلام قال: قلت له: لم صارت المغرب ثلاث ركعات و أربعاً بعدها ليس فيها تقصير في حضر و لا سفر؟
فقال: إنّ اللَّه عزّ و جلّ أنزل على نبيّه صلى الله عليه و آله و سلم لكلّ صلاة ركعتين في الحضر، فأضاف إليها رسولاللَّه صلى الله عليه و آله و سلم لكلّ صلاة ركعتين في الحضر، و قصّر فيها في السفر إلّا المغرب.
فلمّا صلّى المغرب بلغه مولد فاطمة عليهاالسلام، فأضاف إليها ركعة شكراً للَّه عزّ و جلّ، فلمّا أن ولد الحسن عليهالسلام أضاف إليها ركعتين شكراً للَّه عزّ و جلّ، فلمّا أنّ ولد الحسين عليهالسلام أضاف إليها ركعتين شكراً للَّه عزّ و جلّ، فقال: (لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الاُنْثَيَيْنِ) (1) فتركها على حالها في الحضر والسفر. (2) أقول: رواه في «عوالمالعلوم» عن «عللالشرائع». (3)
پاورقي
1- النساء: 11.
2- البحار: 37/ 38 ح 8، و 79/ 262 ح 11، عن العلل.
3- العوالم: 11/ 46.
«بسم الله الرحمن الرحيم، انا اعطيناك الكوثر، فصل لربك وانحر، ان شانئك هوالابتر»
به نام خداوند بخشنده و مهربان، ما كوثر به تو ارزانى داشتيم. پس پروردگار خود را به نماز گرامى دار و قربانى كن. همانا كه بدخواه تو ابتر است.
پاورقي
لم يوجد هامشاَ.
توسط عمار براى خديجه پيغام فرستاد كه اى بانوى عزيز، كنارهگيرى من از تو بدان جهت نيست كه كدورتى داشته باشم، تو همچنان عزيز و گرامى هستى. بلكه در اين كار از دستور پروردگار جهان اطاعت مى كنم، و خدا به مصالح آگاهتر است. اى خديجه، تو بانوى بزرگوار هستى كه خداوند، در هر روز چندين مرتبه به وجود تو بر فرشتگان خويش مباهات مىكند. شبها درب خانه را ببند و در بستر استراحت كن و منتظر دستور پروردگار عالم باش. من در اين مدت در خانهى فاطمه دختر اسد خواهم ماند.
خديجه بر طبق دستور رسول خدا رفتار كرد و در آن مدت از مفارقت همسر محبوب خويش و اندوه تنهايى مىگريست.
چون چهل روز بدين منوال سپرى شد، فرشتهى خدا فرود آمد. غذائى از بهشت آورد و عرض كرد:
امشب از اين غذاهاى بهشتى تناول كن.
رسول خدا با آن غذاهاى روحانى و بهشتى افطار كرد. هنگاميكه برخاست تا آمادهى نماز و عبادت شود، جبرئيل نازل شد و عرض كرد:
اى رسول گرامى خدا، امشب از نماز مستحبى بگذر و به سوى خانهى خديجه حركت كن زيرا خدا اراده نموده كه از صلب تو فرزند پاكيزهاى بيافريند.
پيغمبر اكرم با شتاب رهسپار خانهى خديجه شد.
خديجه مىگويد: در آن شب طبق معمول، درب خانه را بسته و در بستر استراحت كرده بودم. ناگهان صداى كوبيدن در بلند شد. گفتم: كيست؟ كه جز محمد (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) كسى سزاوار نيست درب اين خانه را بكوبد. آهنگ دلنشين پيغمبر بگوشم رسيد كه فرمود: باز كن، محمد هستم. شتابان در را باز كردم. با روى گشاده وارد خانه شد. طولى نكشيد كه نور فاطمه عليهاالسلام از صلب پدر به رحم مادر وارد شد.
مطلب ديگر آنكه: اعتكاف چهل روزه حضرت در خانه فاطمه بنت اسد، و شب زندهدارى و روزههاى مكرر و كنارهگيرى از مردم و از همسر بزرگوارش خديجه، شباهتى به دوران آغازين نزول وحى و روزهاى نخستين قبل از بعثت داشت آرى: در آن ايام آماده پذيرش تحفه الهى بود كه بزودى منشا پيدايش امامت و ولايت مىشد بلكه او ريشه اصلى درخت نبوت بود، همانگونه كه از حضرت باقر عليهالسلام وارد شده است.(1)
مطلب ديگر آنكه حضرت سنت و روش هميشگى خود را در هنگام افطار ترك كرده و آن غذا را به خود اختصاص داده و ديگران را از ورود به آن خانه منع كرد.
نكته ديگر آنكه: سنت خود را در تطهير و وضو گرفتن به هنگام ورود به خانه و آماده شدن براى نماز قبل از خوابيدن ترك كرد كه اين رها كردن سنت جاريه دلالت بر اهميت آن موضوع دارد.
پاورقي
1- طريحى، مجمعالبحرين، ماده شجر.
پروردگارا به حق محمد، على، فاطمه، حسن و حسين، يا محمود، يا اعلى، و يا محسن، يا فاطر از خطاى من درگذر و توبه مرا قبول فرما. در آن هنگام از جانب خداى تعالى خطاب آمد كه يا آدم اگر (در آن حال دعا) درخواست مىكردى كه گناهان همهى فرزندانت را بيامرزم هر آينه همهى آنان را مىبخشيدم».
پاورقي
لم يوجد هامشاَ.
اى محمد، آيا دوست دارى آنان را ببينى؟ گفتم: آرى، پروردگارا! فرمود: نگاه كن، من به طرف راست عرش نگريستم، و اسم خود را ديدم و اسم على و فاطمه و حسن و حسين و على و محمد و جعفر و موسى و على و محمد و على و حسن را و اسم مهدى را در وسط آن به گونهاى ديدم كه گويا ستارهاى درخشان است فرمود: اى محمد! اينان حجتهاى من بر آفريدگانم مىباشند و اين آن كسى است كه از فرزندان تو، به شمشير قيام مىكند و از دشمنانم انتقام مىگيرد. (1)
پاورقي
1- تأويل الايات 1/ 98.
پاورقي
لم يوجد هامشاَ.
يعنى: «خداوند محمد را از طينت و سرشتى كه از گوهرى در زير عرش بود خلق فرمود، و طينت محمد را تراوشى بود كه خداوند طينت اميرالمؤمنين را از همان تراوش طينت رسول خدا خلق نمود. و طينت اميرالمؤمنين را از نيز تراوشى بود كه خداوند طينت ما را از باقيماندهى طينت اميرالمؤمنين خلق كرد، و براى طينت ما نيز تراوشى بوده كه خداوند شيعيان ما را از همان تراوش طينت ما خلق فرموده است. دلهاى شيعيان ما مشتاق ما هستند و دلهاى ما نيز- بمانند مهربانى و شفقت پدر به فرزند- به آنان توجه دارد. ما براى شيعيانمان بهترينها هستيم و شيعيان ما براى ما بهترينها هستند، رسول خدا نيز براى ما بهترين است و ما هم براى او بهترينها هستيم».
پاورقي
لم يوجد هامشاَ.
پروردگارا، به حق بندهى مقربت محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم خطاكاران از شيعيان مرا ببخش.
از نزد او خارج شدم و به محضر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم شرفياب شدم. ايشان را در حال نماز يافتم. ديدم كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم در نماز خود مىگويد:
«اللهم بحق على عليهالسلام عبدك اغفر للخاطئين من امتى»
خداوندا، خطاكاران از امت مرا، بحق على عليهالسلام بندهى مقربت ببخش.
از آنچه ديده بودم، در من وحشت و ترديد بزرگى ايجاد شد. وقتى نماز رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم به پايان رسيد، خطاب به من فرمودند:
اى پسر مسعود، آيا كافر شدى بعد از آنكه ايمان آورده بودى؟
عرض كردم، ابداً چنين نيست يا رسولاللَّه، بلكه ديدم على عليهالسلام را كه خداوند را به حق شما طلب مىكرد و شما را ديدم كه خدا را به حق على عليهالسلام مىخوانديد. پس ترديد كردم كه كداميك از شما نزد خداى عزوجل برتريد.
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمودند: اى پسر مسعود، بنشين.
پس من در مقابل، رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم نشستم.
آن حضرت فرمودند: «ان اللَّه خلقنى و علياً من نور قدرته قبل ان يخلق الخلق بالفى عام اذ لا تسبيح و لاتقديس.» خداوند من و على عليهالسلام را از نور عظمت و بزرگى خود خلق كرد: هزار سال قبل از آنكه ساير خلائق را بيافريند. زمانى كه هيچ تسبيح و تقديسى وجود نداشت.
«ففتق نورى، فخلق منه السموات و الارضين و انا و اللَّه اجل من السماوات و الارضين.» پس نور مرا شكافت و از نور من آسمانها و زمين را آفريد به خداى تبارك و تعالى قسم كه من از آسمانها و زمين برترم.
«وفتق نور على بن ابىطالب عليهالسلام فخلق منه العرش و الكرسى و على بن ابىطالب عليهالسلام و اللَّه افضل من العرش و الكرسى» و چون نور على عليهالسلام را منتشر ساخت عرش و كرسى از نور او خلق گرديد؛ به پروردگار قسم كه على عليهالسلام از عرش و كرسى افضل است.
«و فتق نور الحسن عليهالسلام فخلق منه اللوح و القلم و الحسن عليهالسلام و اللَّه افضل من اللوح و القلم». سپس نور حسن عليهالسلام را باز كرد و لوح و قلم از نور حسن عليهالسلام به وجود آمد و به خدا قسم كه حسن عليهالسلام از لوح و قلم نيز برتر است.
«وفتق نور الحسين عليهالسلام فخلق منه الجنان و الحور العين و الحسين عليهالسلام و اللَّه افضل من الحور العين.» و چون هستى را از نور حسين عليهالسلام معطر كرد، بهشت و حوريان زيباروى از نور او پديدار گشتند؛ واللَّه حسين از حورالعين برتر است.
«ثم اظلمت المشارق و المغارب فشكت الملائكه الى اللَّه تعالى ان يكشف عنهم تلك الظلمه فتكلم اللَّه جل جلاله كلمه فخلق منها روحا ثم تكلم بكلمه فخلق من تلك الكلمه نورا فاضاف النور الى تلك الروح و اقامها مقام العرش فزهرت المشارق و المغارب فهى فاطمه الزهراء عليهاالسلام و لذلك سميت الزهراء لان نورها زهرت به السماوات.» سپس همهى هستى از شرق تا به غرب تاريك ماند. ملائكه بر پروردگار از آن همه تاريكى و ظلمت شكايت كردند و خواستند كه پروردگار تاريكى را از ايشان برطرف كند. پروردگار در اجابت خواستهى آنان كلمهاى فرمود، از آن كلمه روحى خلق گرديد، سپس كلمهاى ديگر فرمود و از آن كلمه نورى خلق شد پس آن نور را به آن روح اضافه كرد و آن را در بلندترين مكان عرش قرار داد. همهى عالم از شرق تا به غرب نورانى شد. آن روح آميخته به نور خلق شده از لطف پروردگار كسى نيست، جز فاطمه زهرا عليهاالسلام و به همين دليل او را زهرا عليهاالسلام ناميدند زيرا نورش آسمانها را روشن ساخت. در ادامهى اين روايت زيبا پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم مىفرمايند:
«يابن مسعود اذا كان يوم القيامه يقول اللَّه جل جلاله لى و لعلى ادخلا الجنه من شئتما و ادخلا النار من شئتما و ذلك قوله تعالى (القيا فى جهنم كل كفار عنيد) فالكافر من جحد نبوتى و العنيد من جحد بولايه على بن ابىطالب عليهالسلام و عترته و الجنه لشيعته و لمحبيه.» اى پسر مسعود، چون روز قيامت فرارسد، پروردگار به من و على عليهالسلام مىفرمايد: هركس را كه مىخواهيد به بهشت داخل كنيد و به جهنم بفرستيد هركس را كه مىخواهيد. و اين قول پروردگار در قرآن مجيد است كه (القيا فى جهنم كل كفار عنيد) (1)
هر كافر متكبر لجوج را به جهنم افكنيد پس كافر كسى است كه از نبوت من سرپيچى كند و عنيد كسى است كه از ولايت على بن ابىطالب عليهالسلام و عترتش و محبت كردن به شيعيان و دوستانش سر باززند. (2)
و در روايت ديگرى است كه:
خداوند نور پنج تن را از نور عظمتش آفريد، و آسمان و زمين را از نور پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و عرش و كرسى را از نور على عليهالسلام و لوح و قلم را از نور حسن عليهالسلام و حورالعين را از نور حسين عليهالسلام آفريد. مشرق و مغرب عالم در ظلمت و تاريكى بود. فرشتگان از اين ظلمت به خدا شكايت كردند و خدا را به اين انوار قسم دادند كه ظلمت را بردارد.
اين بود كه خداوند روح و نور فاطمه عليهاالسلام را آفريد، و مشرق و مغرب آفرينش روشن شد.
پاورقي
1- سورهى مباركهى ق، آيهى 24.
2- بحارالانوار، ج 40، ص 43.
خداى تعالى فرمود: اين پنج تن از نسل تو هستند، اگر آنها نبودند، ترا نمىآفريدم، نامهاى آنان را از اسامى خود مشتق كردهام (و من خود آنان را نامگذارى كردهام)، اگر اين پنج تن نبودند، نه بهشت و دوزخ را مىآفريدم و نه عرش و كرسى را، نه آسمان و زمين را خلق مىكردم و نه فرشتگان و انس و جن را.
منم محمود و اين محمد است، منم عالى و اين على است، منم فاطر و اين فاطمه است، منم احسان و اين حسن است، و منم محسن و اين حسين است. به عزتم سوگند، هر بشرى اگر به مقدار ذرهى بسيار كوچكى كينه و دشمنى هر يك از آنان را در دل داشته باشد، او را در آتش دوزخ مىافكنم... يا آدم، اين پنج تن، برگزيدگان من هستند و نجات و هلاك هركس وابسته به حب و بغضى است كه نسبت به آنان دارد. يا آدم، هر وقت از من حاجتى مىخواهى، به آنان توسل كن.
ابوهريره مىگويد، پيامبر اكرم در ادامهى سخن فرمود: ما پنج تن كشتى نجاتيم، هركس با ما باشد، نجات يابد، و هركس كه از ما روگردان شود هلاك گردد. پس هركس حاجتى از خدا مىخواهد پس به وسيلهى ما اهلبيت از حضرت حق تبارك و تعالى مسئلت نمايد».
حقيقت آنست كه پنج تن مقدّس رمز خلقتند:
يا أحمَدُ! لَو لاكَ لَما خَلَقتُ الأفلاكَ، وَ لَو لا عَلِىُّ لَما خَلَقتُكَ، وَ لَو لا فاطِمَةُ لَماخَلقُتُكما. (1)
اى احمد! اگر تو نبودى آسمان و زمين نمىآفريدم و اگر على نبود تو را نمىآفريدم و اگر فاطمه نبود شما را نمىآفريدم (يعنى شمايان رمز خلقتيد).
و فاطمه حوريّهاى بود كه چند صباحى لباس آدميان در بر نمود: (2)
پاورقي
1- ميرجهانى: (ال) جُنّة العاصمة، ص 148 (به نقل از كشف الآلى صالح بن عبدالوهّاب بن عرندس) (و) مرندى: ملتقى البحرين، ص 14 (و) مستنبط: القطره ج 1: ص 164 (و) قمى: سفينةالبحار، ماده «خلق» (و) نمازى: مستدرك سفينةالبحار، ج 3: ص 334 (حديث قدسى)
شايد در نظر نخست اين روايت احتياج به تأمّل داشته باشد؛ امّا با اندكى دقّت، لطافت تعبير به كار رفته در آن اشكار مىگردد.
همچنانكه مىدانيد كنيهى حضرت زهرا (عليهاالسّلام) «امّابيها» است. در سبب مكّنا شدن حضرتش به اين كنيه با مدد از روايتى كه از امام باقر (عليهالسّلام)نقل شده است- و ما آن را در سطور بالا ذكر نموديم- كه حضرت فرمودند ريشه درخت نبوّت زهراى اطهر است و يا روايتى كه ذهبى در كتاب ميزان الاعتدال (ج 1:ص 234) از رسول خدا نقل مىكند كه حضرت مىفرمايند: «أنَا شَجَرَةٌ، وَ فاطِمَةُ أصلُها،وَ عَلِىُّ لِقاحهُا، وَ الحَسَنُ وَ الحُسَينُ ثَمَرُها» (يعنى من درخت، فاطمه ريشه آن، على لقاح آن، و حسن و حسين ميوهى آن هستند) آشكار مىگردد كه خلقت پيامبر، على، حسن و حسين (عليهمالسّلام) در عالم انوار بسته به خلقت حضرت زهرا (عليهاالسّلام) بوده است. فَافهَم فَإنَّهُ دَقِيقٌ جِدّاً.
2- خطيب بغدادى: تاريخ بغداد، ج 5: ص 86.
پاورقي
1- تفسير فرات، ص 11، ط نجف.
تعداد صفحات : 2
شما مي توانيد در اين سايت از تمامي فنّاوري ها و علوم قرآني و ديني با خبر شويد. با تشكّر مدير وب.حامد جاويدپور